سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آرنولد شوارتزنگر در ترمیناتور«Chas Kramer» را اد می کنم .
یهو احساس بدی پیدا می کنم:
یاد فیلم «کنستانتین» می افتم که وردست اون یارو جن گیره اسمش دقیقاً همین بود : چَز کریمر !
اهل ویسکانسین آمریکاست... یعنی خودش می گوید که اهل آنجاست !
5-6 دقیقه از چتیدن نگذشته که دلیل آن احساس بدی را که نسبت بهش پیدا کرده بودم، می فهمم.
بچه پررویی است برای خودش !!
آسمون و ریسمون و نیش عقرب کرمون و زبون مورچه  کاشون را به هم می بافد و پرخاش می کند.
اصلاً نمی خواند «چیز» های من را . یکریز تایپ می کند...
دیگر به بحث نمی ماند گفتوگویمان ، فحش و توهین است که شِر می کند.
دارد کم کم کفرم را در می آورد این بچه سوسول ویسکانسی !
نه ! ...
نه حیا و آرامش شرقی من «چَز» را وادار به رعایت ادب بحث می کند و نه من می توانم بی ملاحظگی و زمختی غربی او را تحمّل کنم.
به خیالش بچه یتیم گیر آورده که هر «چیز»ی بخواهد می تواند بارش کند...
...
_ بچه جون ! تو اصلاً می دونی تمدّن یعنی چی ؟
اصلاً توی فضای فرهنگی و نخبگانی شما ، تمدّن تعریفی داره ؟
200 سال قبل اومدید مردم بومی و صاحبان این سرزمین رو با وحشی گری انداختید بیرون ، تحقیرشون کردید ، کشتیدشون ، اونوقت با این سابقه ضایع می آیی و اُرد تمدن میدهی برای من؟
این سابقه ضایع 200 ساله تان ، حتی یک تاریخ معمولی هم حساب نمیشود چه برسد به تمدّن !!
اونوقتی که دانشمندان ما هر کدوم یه مدرسه برای تعلیم و تدریس و ترویج علوم مختلف داشتند ، شما دانشمندانتونو محاکمه می کردید و می کشتید !
اونوقتی که ما دستورات دینی مشخص در مورد نظافت و بهداشت داشتیم و در هر خانه ای ، حتی در خانه بدوی ترین شهروند جامعه مان ، یک دستشویی وجود داشت ، نجیب زادگان شما پشت ستون های کاخ ورسای قضای حاجت می کردند !
اونوقتی که ما حمام های گرم و تمیز داشتیم ، شما با عطر و ادکلن دوش میگرفتید ...

جمله آخرم را bold میکنم که حسّابی ، حساب کار دستش بیاید . می نویسم:
هاستالاویستا ، بیبی ! ...
و پیش خودم می گویم : بیشین بینیم بابا ، بچه پررو !!


+ نوشته شده در چهارشنبه 90/1/24ساعت 2:43 صبح توسط | نظر